Mahe Mehr Art Gallery / گالری موسسه ماه مهر

"انتزاع پسانقاشانه" عنوانی بود که اولین‌بار در سال 1964 توسط برجسته‌ترین نظریه‌پرداز مدرنیسم "کلمنت گرینبرگ" برای توصیف آثار نسلی از هنرمندان به‌کار رفت که آثاری کاملاً متمایز از جریان اکسپرسیونیسم انتزاعی-ولی بدون بازگشت به نقاشی فیگوراتیو- ارائه می‌کردند. جریانی که بعدها به عنوان پایه و اساس مینی‌مالیسم تلقی شد. جریانی که اِلسوُرث کِه‌لی، موریس لوییس و فرانک اِستلا را در بر می‌گرفت.
این هنرمندان بر خلاف هنرمندان اکسپرسیونیسم انتزاعی که مسیر افراط در حدیث نفس و ذهنیت‌گرایی را طی کرده بودند، به نفی هرگونه بیانگری و توهم بصری اقدام کرده و به جای نمادگرایی و ذهن‌باوری در هنر، تمرکز خود را بر هنر عینیت‌گرا‌ قرار دادند.
این سبک کار، شیوه‌ای از نقاشی انتزاعی با سطوح کاملاً متمایز از همدیگر و همچنین کناره‌های قاطع است که در آن فرم‌ها و سطوح رنگی از کادر و کناره‌های روشن و قطعی برخوردارند، دقیقاً بر‌خلاف آثار هنرمندی مانند مارک روتکو که در کارهایش حوزه‌های رنگی مرزهای ناپیدایی دارند.
در انتزاع پسانقاشانه پهنه‌ی نقاشی را سطوح و حوزه‌های رنگی به‌جای اشکال‌ (فیگورها) تشکیل می‌دهند و در حقیقت نوعی طرد شکل، نور و سایه به نفع اصالت بخشیدن به رنگ است. انرژی بصری رنگ عامل تعیین کننده روی بوم است و بصریت ناب، برتری رنگ و فرم بر موضوع، پرداختن به رنگها و تأثیرات آنها از جنبه‌ی تجربه‌ی زیبا‌شناختیِ صِرف، حذف اثر دست هنرمند و حذف مفهوم ژست و استفاده از رنگهای ترکیب نشده از ویژگیهای این سبک نقاشی است.
برخی از این هنرمندان همچون فرانک اِستلا و السورث کِه‌لی، از دهه‌ی شصت، نقاشیهای خود را نه بر بوم‌های چهارگوش سنتی، بلکه بر بوم‌های "شکل‌دار" ارائه کردند. بوم "شکل‌دار" اغلب برای نقاشیهای انتزاعی به‌کار می‌رود که بر شیئی بودن اثر و عینیت‌گرایی تأکید دارند. اثری که خود ارجاع است و بازنمایی کننده یا ارجاع دهنده به چیزی دیگر نیست.
محسن عزیزی در این نمایشگاه با خلق دوازده اثر در شکلهای متمایز از بوم‌های چهارگوش سنتی و با استفاده از فرم و سطوح رنگی ناب، ما را به تجربه‌ای عینی و ناب دعوت می‌کند.

فرید محمدنژاد